پرواز

شيرين روزگاري (شاهد)
head4bang@yahoo.com

همه جا سياه و سفيد بود . صورتم را به روزنه هاي مشبك پنجره چسباندم و بدن تو
را ديدم كه در قير سياهي فرو ميرود . بوي تند نفت نيم سوخته هنوز از شيشه
ميگذشت . گنبد هاي تو در توي بي انتها كج ميشدند و در هم فروميرفتند و گاهي مانند
تصوير در آب ميلرزيدند. چشمان بيگناه سياه شده ات را كه در قير فرو ميرفت بدرود
گفتم و همراه با تو تمام رويايم در آن قير سياه فرو رفت....


وارث گردونه خورشيد در خاكستري پاييزم كه آهسته ميگردد.ذرات نوراني كوچك از
سوده هاي مقدس دور سرم ميچرخند و ستون هاي نشسته در غربت سقف هاي اين
محله ي تاريك نيز.
گلهاي قالي به هم ميپيچند ، بر سر هم ميكوبند و محو ميشوند. روزي در باطلا ق
قالي غرق ميشوم و از من نيز چون تو جز لاشه اي كه در قير سياه نشسته
نخواهد ماند. و من همه را برايت گفتم ، سپيدي ات را با دستانم به سياهي آلودم.

آن روزها سپيد بودي و پاك . من تو را سياه كردم، گمراه كردم.
نفت را به بدنت پاشيدم . بعد سوده هاي مقدس خشمگين آتشت زدند . سوختي و
مانند قير سياه شدي .از تو هيچ نماند جز قير سياه نا آرام.
از زمين آرام برخاستي ... پرواز با شكوهت بي نظير بود. به اوج رسيدنت با باد،
آرام و سبك هنگامي كه ميچرخيدي و باز به زمين مينشستي...
سوده ها نيز به تماشاي پروازت خاموش شدند. تكه هاي سياه تنت از هم ميگسستند
و مردد در فضا ميلغزيدند...
كاغذ هاي سياه ...
كاغذ هاي سياه مانند قير....
كاغذهايي كه پس از سياه مشق هاي بيهوده و بيمار به آتش ميكشم.
پرواز كاغذ هاي سوخته ، لكه هاي گمراه در آسمان ...
نوشته ها سوختند اما پرواز سياهشان ميماند.
 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

30816< 1


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي